خدایا، به ساحت پاکِ
پیمبر خاتم، شده جسارت
شکسته، دل همه عشاق
که پیش چشم ما، شکسته حرمت
نور تو همیشه توو دل هاست، روشن
آرزوی دل ما از تو، خوندن
کور بشه تا همیشه چشمِ دشمن
نور تو مگه میشه خاموش؟ هرگز
ذکر تو نمیشه فراموش، هرگز
ذکر تو نمیشه فراموش، هرگز
اونا که هی سنگ توو کوچه بهت زدن
توو کربلا هم همه با سنگ اومدن
بمیریم ای کاش، برای اون پاره تن
(امون از این غم، وای)

بیارید، قلم برای من
باید که بنویسم، وصیتامو
که باید، توو این دم آخر
بگم برا مردم، حکایتامو
غم نبینه دیگه نگاه زهرا
گُم نشه توو صداها آهِ زهرا
زخمی نشه صورتِ ماه زهرا
جون شما و جون زهرا… زهرا
پشت دری نمونه زهرا… زهرا
خیلی آخه جوونه زهرا… زهرا
دلم می‌سوزه، واسه فردای علی
آتیش می‌گیره، همه دنیای علی
بیفته رو خاک، اگه زهرای علی
(ام ابیها وای)

مبادا، که زود بره از یاد
سفارشات من، منِ پیمبر
مبادا، سکوت کنید مردم
بسوزه توو شعله، خونه‌ی حیدر
روی خاک کوچه‌ها زهرا… زهرا
بین دشمنا نشه تنها، زهرا
میپیچه توو آسمونا ” یا زهرا”
خاکی بشه دامن زهرا… ای وای
تازیونه به تن زهرا… ای وای
دردِ سیلی زدن زهرا… ای وای
دلم می‌سوزه واسه فردای علی
آتیش می‌گیره همه دنیای علی
بیفته رو خاک اگه زهرای علی
(ام ابیها وای)


شاعر: رضایزدانی
نغه پرداز: محمد رضا رضایی

دیگر آیات قرآن، نخواهد آمد
بعد پیغمبر باران، نخواهد آمد
بسوز
مدینه از این عزا
به همراه مرتضی
که محضر گشته به پا
مگر چه گفته پیغمبر، که خندان است
دعا کنید علی را که، پریشان است
امان
خداحافظ جان ما
دلیل ایمان ما
رسول قرآن ما
«امان، رسول الله الأمان»

بوی آتش می آید، أعوذ بالله
فتنه‌ای گشته شاید… أعوذ بالله
خدا
خودت رحمی کن به ما
از این قوم بی وفا
اگر شد فتنه به پا
اگر شود فراموش آن، سفارشات پیغمبر
کشان کشان سوی مسجد، رود حیدر
«امان، ز غم‌های فاطمه»

جایتان خالی مردم، مدینه امشب
جان ز داغ مجتبی، رسیده بر لب
امان
که قبرش بی گنبد است
که بی رفت و آمد است
کجا مثل مشهد است
خوشا دلی که این شب‌ها، ز ره رسیده مهمان است
حرم پر از دم مولا، رضا جان است
«حسن، غریب مادر حسن
رضا، عزیز زهرا رضا»

نغمه پرداز: روح‌الله اسماعیلی
شاعر: رضا یزدانی

 

تَندِبٌ “طه”، “الشمسُ وضحاها”
“الشمش والضحی”برای “طاها” مویه میکند

ليلٌ يغشاها، “لِلمُمتَحَنه”
و “لیل” وقتی که فراگیر میشود برای فاطمه

“قافُ ” اندَكَّت و”الطّور”
کوهی که فرو افتاد و “طور”

“صادٌ “والصّوتُ يَمور
“صاد” و صدایی که از آن پخش شد

ناحَت لابيها” النّور”، عَينُ الزهراء
“نور” (فاطمه) بر پدرش مویه کرد چشم زهرا

عَينُ الزهراء، واساها مولانا “الانسان”
مولای ما “انسان”(امیرالمومنین) با چشمان زهرا همدردی کرد

ضَمَّ “البحرين يلتقيان”، عَينُ الزهراء
در حالی که دو دریا (حسن و حسین علیهما السلام) را در آغوش گرفت

الدمعُ “مُرسَلات”، وَالحزنُ “عاديات”
اشک جاری شد و غم، شتابان بازگشت

ينعاهُ جِبرئيل، وحيُ السماءِ مات
جبرائیل روضه میخواند: وحی آسمان مرد

“النجمُ” قد هوى، والنارُ في طُوى
ستاره فرو افتاد وآتش به جان “طوی” افتاد

شاعر فارسی: دکتر محمدمهدی سیار
شاعر عربی: نورآملی از لبنان
نغمه پرداز: مصطفی منتظری

رفتی و دست مهربانت رفت در خاک
رفتی و از داغت عزادارند افلاک
با خویش بردی آن نگاه مهربان را
آن رحمت جاری و پاک و بیکران را
رفتی ولی بوی تو را دارد مدینه
ابری شده از غصه می بارد مدینه
یک عمر در راه خدا سختی کشیدی
رفتی ولی از امتت خیری ندیدی
قرآن صدایت می زند برگرد احمد
آیات رحمن غرق ذکر یا محمد
برگرد آیات خدا بی تو غریبند
آیات نور و انّما بی تو غریبند
غار حرا دلتنگ شبهای تو مانده
در حسرت یک بوسه از پای تو مانده
رفتی ولی در قلبهای دشمن و دوست
آن چهره و لبخند زیبای تو مانده
هر چند نشنیدند یک عده صدایت
در آسمان شهر آوای تو مانده
بر روی پیشانی ایتام مدینه
مثل همیشه جای لبهای تو مانده
نور علی نور دل غمگین زهرا
در ظلمت این قوم زهرای تو مانده
رفتی برایش ناله مانده درد مانده
رفتی علی در بین صد نامرد مانده
آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی
سینه زدن بر خاک سوزان را ندیدی
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
خون گریه ها و ربنای دخترت را
رفتی ندیدی بعد تو حرمت شکستند
دستان حیدر را میان کوچه بستند
رفتی سفارشهای تو روی زمین ماند
بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند
بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد
خونین جگر خونین دهن خونین کفن شد
رفتی ندیدی ماجرای کربلا را
رفتی ندیدی پیکر در بوریا را
در کربلا اجر رسالت اینچنین بود
جسم حسینت پاره پاره بر زمین بود
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از روی جسمش با سم مرکب گذشتند
اینجا میان روضه ها زینب قدم زد
آتش به جان شعرهای محتشم زد
این کشته افتاده بی سر حسین است
این که نمانده از تنش پیکر حسین است
این که سپاهی ریخته روی تن او
این شاه بی سردار و بی لشکر حسین است
این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است
حالا اسیر شعله ها و آفتاب است
این پیکری که زینت دوش نبی بود
حالا تمام پیکرش شد خاک آلود

شاعر : مجتبی شکریان همدانی

لبیک یا رسول الله
لبیک یا حبیب الله
ماه شب تار، قافله سالار
دلبر و دلدا، یا رسول الله
روح مناجات، آینه ی ذات
پیک سماوات، یا رسول الله
دل به تبسم هایت دادم
تا به تو دل دادم آزادم
شد همه جا نامت فریادم یار
مولانا رسول الله
سیدنا رسول الله

لبیک یا نبی الله
لبیک یا حبیب الله
سوره طاها، سید بطحا
هستی زهرا، یا رسول الله
رحمت رحمان، بارش باران
معنی قرآن، یا رسول الله
تا شده مهرت سایه سارم
در ره عشقت رهسپارم
من ز تو دارم هر چه دارم
مولانا رسول الله
سیدنا رسول الله

لبیک یا رسول الله
لبیک یا حبیب الله
شمس و ضحایی، صبح صفایی
مشعله دار، راه خدایی
مست نسیم، موی توام من
صفه نشین، کوی توام من
ای سحر شام تار ظلمت
ای پدر پر مهر این امت
کن نظری بر حال عشاقت
مولانا رسول الله
سیدنا رسول الله

نغمه پرداز: هاتف نیکپور
شاعر: دکتر محمد مهدی سیار

ترکیب بند مدح‌ و مرثیه حضرت‌خدیجه (س)

این زن که مطلع غزلی بی نشانه بود
مانند آسمان خدا بیکرانه بود
هرگز قریش مثل خدیجه به خود ندید
او در میان مردم مکه یگانه بود
گوهرشناس بود، بر این باورم که او
سرمست عشق بود، تجارت بهانه بود
درشرح حال دختر او میتوان نوشت
آن بی نشانه‌ای که خدا را نشانه بود
از لحظه های روشن پرواز باز ماند
هر کس به فکر راحتی و آب و دانه بود
در راه دوست با دل و جان از خودش گذشت
عمری برای دین خدا پشتوانه بود
رخصت نشد نظاره کند روز فتح را
روزی که روز معجزه‌ی موریانه بود
تنها زنی که عشق رسول خدا شد اوست
تنها خدیجه بود، و باقی فسانه بود
بر همسران دیگر احمد مقدّم است
تنها خدیجه است که بانوی اعظم است

آمد که از رسول خدا دلبری کند
بر کل مؤمنین جهان سروری کند
آرام جان احمد مختار شد، که او
در سایه اش بمانــد و پیغمبری کند
قسمت شد او که سیده‌ی اهل عالم است
از کودکی برای علی مادری کند
آمد علی به خاطر این که خدای عشق
او را برای زهره فقط مشتری کند
در محضر خدا شده مأمور جبرئیل
عقد علی و فاطمه را محضری کند
باید به آستان خدیجه دخیل بست
تا روضه های فاطمه را کوثری کند
شمس وجود اوست که باید در آسمان
خورشید را از این همه ظلمت بری کند
بخت مرا زلال تر از نور ناب کرد
با او خدا دعای مرا مستجاب کرد

خورشید عشق سرزده از سرزمین او
صدها ستاره ریخته در آستین او
بی شک امین وحی خداوند بوده است
از بس که بوده است محمد امین او
هر دم فرشتگان الهی نشسته اند
تا متصل شوند به حبل المتین او
او عاشق پیامبری شد که از ازل
موسی به دین اوست و عیسی به دین او
جان ها فدای غربت چشمان مصطفی!
عالم فدای بی کسی جانشین او!
با خط خوش نوشته سرانگشت جبرئیل
نام علی و فاطمه را بر نگین او
من داغدار شعب ابی‌طالبم هنوز
من داغدار روز و شب واپسین او
در لحظه‌ای که سخت‌تر از سخت پر کشید
پیغمبر از مصائب داغش سرود و دید:

خو کرده است باد به انفاس جاری اش
گل کرده باغ با قدم نوبهاری اش
روز آشناست با تب و تاب شکفتنش
شب زنده است از شب شب زنده داری اش
حوا شده است همدم شب های تار او
مریم شده است خادمه‌ی افتخاری اش
باران نور آمد و دنیا بهشت شد
مانند روز بود شب خواستگاری اش
پل بسته در قنوت شبانه به سمت عرش
در لحظه های روشن چشم انتظاری اش
اسلام بی خدیجه به سامان نمی‌رسید
اسلام پایدار شد از پایداری اش
با این که یار و یاور اسلام شد، کسی
در روزهای سخت نیامد به یاری اش
باری به جز خدای محمّد نداشته
آنقدر صبر داشته که حد نداشته

از آن زمان که رونق شیطان زیاد شد
بتهای لات در عربستان زیاد شد
با این که آفتاب خدا سر زد از حجاز
جولان کفر بی حد و کفران زیاد شد
وقتی سمیه با نفسش آبرو گرفت
یاسر به وجد آمد و ایمان زیاد شد
هرچند در لطافت طبعش خلاف نیست
از چشم او لطافت باران زیاد شد
از برکت دعای فقیران بی پناه
بر سفره‌ی کرامت او نان زیاد شد
دست یتیم های عرب را گرفت و بعد
در قحط سال عاطفه مهمان زیاد شد
عالم به گرد حلقه ی لطفش اسیر ماند
با کاروان آینه ها هم مسیر ماند

برای دیدن نوشته هایی که دنبال آن هستید تایپ کنید.